کاه‌گل

بوی باران... نه کاه‌گل است که به باران رنگ و بو می‌دهد... و اینجا کاه‌گلِ فضایِ بارانیِ دنیاست

کاه‌گل

بوی باران... نه کاه‌گل است که به باران رنگ و بو می‌دهد... و اینجا کاه‌گلِ فضایِ بارانیِ دنیاست

۱۴ مطلب با موضوع «طنز» ثبت شده است

چرا خاک؟

۲۶
مرداد

چرا همیشه وقتی بدبخت می‌شویم ویا از کاری خجالت زده می‌شویم،می‌گوییم خاک بر سرم شد 

تفسیر های من از این جمله

1)دیده اید به دیگ خاک میمالند تا در زمان پخت و پز سیاه نشود،در واقع انسان می‌گوید خاک بر سرم تا بعدش رویش سیاه نشود و نگوید روم سیاه.

2)انسان وقتی کار اشتباهی انجام می‌دهد از خجالت آب می‌شود و می‌تواند به هر جایی روانه شود و می‌گوید خاک بر سرم که حداقل گل شود که مثل مرد سر جایش بماند.

3)انسان از خاک است و وقتی کار اشتباهی انجام می‌دهد از خجالت کوچک می‌شود و می‌‍گوید خاک برسرم تا بر او اضافه شود و کوچک نماند.

4)این کلمه دو وجهی است و طرف مقابل فکر می‌کند به خود توهین کرده ای ولی در واقع،مورد اوّل.

وهزار دلیل دیگر که جایش نیست بگویم

  • ۲ نظر
  • ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۳۰
  • ۳۱۶ نمایش
  • سیدجلیل عربشاهی

این روزای تابستون گفتم حرفی هم از میوه هاش بزنیم

بچه ها خوردن هلو خیلی کیف داره نه؟ همش آبه! اصلا از قدیم میگن هلو (با صرف نظر از دانه) بپر تو گلو!

اما عربا همه چیشون از خلق خدا بدره حتما میگی چه ربطی داره؟ بخون تا بهت بگم

تو ادبیات خیلی از جاهای جهان حرف(خ) نشانه ی خشنی و خصومت و ... میده مثلا فردوسی تو خیلی از شعراش که پای جنگ در میونه حرف (خ) رو تکرار کرده مثال:بماند برای بعد

ولی حالا نمی دونم چرا عربا به هلو میگن (خوخ) میگی نه پشت رانی هلویی که تو دستته رو ببین

حتی انگلیسیا عقلشون رسیده بهش میگن (بیـــــــــچ) اما شما... البته انگلیسیا حرف (خ) ندارن وگرنه از اونام بعید نبود

  • ۰ نظر
  • ۲۸ تیر ۹۳ ، ۲۲:۱۸
  • ۳۲۰ نمایش
  • سیدجلیل عربشاهی

بله اشتباه نکنین ساقی

من بنده ساقی ملقب به ساقیا که بار ها سعدی و حافظ و مولانا و... مرا در شعر خود چه برای برقراری وزن و یا حتی قافیه و چه برای مِی یاد کرده اند معترضم که چرا دیگر به علت ظهور اسلام و پدیدار شدن آبمیوه های سان استار و ساندیس و ... کسی یاد از ما نمیکند و به جای اینکه به میخانه‌ی شهرشان مراجعه کند به راحتی حتی با زیر پوش می‌رود از وسر کوچه‌یشان می‌خرد

بابا به مسؤولینتون بگین رسیدگی کنن

 

 

والسلام

  • ۱ نظر
  • ۲۳ تیر ۹۳ ، ۱۲:۰۴
  • ۲۸۵ نمایش
  • سیدجلیل عربشاهی

سلام به هم سن و سالای خودم امروز من هلک و هلک راه افتادم رفتم مدرسمون و پروندمو گرفتم تا برم تو تیزهوشان دبیرستان ثبت نام کنم وقتی پروندمو گرفتم یه چیزی شنیدم که چهار ستون بدنم مثل تخت جمشید تخریب شد(قابل توجه مسولین)«واکسن یادت نره!!!!»

خلاصه رفتم مرکز بهداشت شماره ی یک که به لطف وزیر بهداشت همه چی مجانی اونجا پر از بچه های چند روزه بود که اورده بودن واکسنشونو بزنن فقط من گنده بودم

رفتمو نشستم رو صندلی خانومه اومد داخل با یه دونه واکسن کوچولو اشتباه نکنین مخزنش کوچیک بود سوزنشم هم اندازه ی مخزنش خانومه نصف سوزنو کرد تو دستم فکر کنم 2و3 سانتی رفت تودستم خدایم بیامرزد فقط نتونستم هیچی بگم فقط محکم نفسمو دادم بیرون خانومه گفت چیزی شده منم گفتم نه اصلا!!

الانم که این پستو میزارم یه دستی تایپ نمیکنم چون مگه به قول بعضی ها بچه فوفولم فقط از یه چیز میترسم اینکه واکسن میکروب ضعیف شدست میترسم چون که روزه ام میکروب ضعیف بهم غلبه کنه و کزاز بگیرم و بعدش بی جلیل شین گفتم نگی نگفتی

  • ۸ نظر
  • ۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۴:۲۸
  • ۳۶۹ نمایش
  • سیدجلیل عربشاهی