کاه‌گل

بوی باران... نه کاه‌گل است که به باران رنگ و بو می‌دهد... و اینجا کاه‌گلِ فضایِ بارانیِ دنیاست

کاه‌گل

بوی باران... نه کاه‌گل است که به باران رنگ و بو می‌دهد... و اینجا کاه‌گلِ فضایِ بارانیِ دنیاست

۱۴ مطلب با موضوع «طنز» ثبت شده است

جناب «اسمشو نبر»!

۰۶
ارديبهشت



# اخبار


چرا جمعه آخه؟!


به خبری که الان...

نه چند روز پیش به دستم رسید توجه کنید.

جناب آقای «اسمشو نبر»1! اعتراض خود را نسبت به برگزاری مناظره‌ها در روز جمعه اعلام کردند.

و علت اعتراض خود را سفر‌های استانی، به نمیدونم کجا آباد دانستند .

البته از شنونده‌های عزیز خواهش می‌کنیم نگران و ناراحت نباشن؛ بالاخره استودیو مناظرات «اسمشو نبری» باید افتتاح بشه و کی بهتر از آقای «اسمشو نبر».

جمعه حتما ایشون حاضر می‌شن

و علی برکت الله...

 

صد‌تایی


طبق خبری که همین امروز به دستم رسید؛

از امروز در مدارس ابتدایی مبنای آموزش درس ریاضی نظام صد، صدی است.

یعنی دیگر یکان و دهگان و هزارگان و اینها در کار نیست فقط صد، صدی.

از پشت صحنه اعلام می‌کنند؛ ظاهرا قرار است تقویم ها هم صد صدی شود.

اِاِاِ! ظاهرا تعداد روز‌های سال رو هم می‌خوان، صد تایی کنن مثلا 5 سال 300 روزی، یک سال 400 روزی. و اما به خبر بعدی...

ظاهرا از پشت صحنه چیزی رو می‌خوان به من بگن. یک لحظه. عذر خواهم.

_ نه بابا شوخی می‌کنی!

_ جان تو راست می‌گم.

بله طبق خبری که الان به دستم رسید جناب آقای «اسمشو نبر» به علت همین تغییر نظام، به نظام صد صدی. همین امروز صبح در مصاحبه با واحد خبری ما اعلام کردند؛ «من برای مشکلات اقتصادی برنامه‌ی صد روزه‌ی دیگری دارم...» البته ایشان از آن‌جایی که دستی بر پیش‌بینی دارند؛ قبلا این تغییر نظام را پیش بینی کرده و همان اوایل «اسمشو نبری»شان یک برنامه صد روزه گذاشته بودند. اما برای اینکه نگویند ایشان ساحر و جادوگر است آن را تکذیب کردند.

و الان با تغییر نظام، خودشان گفتند «برنامه‌ی صد روزه‌ی دیگر» یعنی تکذیبیّه‌ی خود را تکذیب کردند. بعله! بعله!

_حالا اینکه گفتی راسته؟

_ آره بابا اینم لینک پیش بینی جناب «اسمشو نبر»

و اینم لینک مصاحبه صبح و برنامه صد روزه‌ی جدید جناب «اسمشو نبر» 


مرد حسابی این برکت نداره!


طبق خبری که به دستم رسید؛

جناب آقای «اسمشو نبر» اولین ضبط تلوزیونی خود را نیمه کاره رها کردند.

وقتی علت را از ایشان جویا شدیم. عارض شدند که این کار برکت ندارد. این کار افتتاح نشده؛ بی برکت است.

با اصرار و تمنای مخاطبین و طرفداران ایشان، قرار شد ایشان با اینکه در سفر استانی هستند؛ به طور آنلاین دفتر ضبط را افتتاح کنند.

علی برکت الله...


1. بنده را تهدید کرده اند؛ اگر اسم آقای «اسمشو نبر» رو ببرم میان در وبلاگم رو کاه گل میگیرن. برای همین اسمشو نمیبرم.

2. بابت عکس مطلب هم؛ عرضم به حضورتون، توی گوگل سرچ کردیم «اسمشو نبر» این عکس اومد. بنده بی تقصیرم. این عکس بدون غرض و اهداف «اسمشو نبری» است. این هم لینکش که نگویید راست نمی‌گوید.


  • ۲ نظر
  • ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۴۱
  • ۵۸۷ نمایش
  • سیدجلیل عربشاهی


از بنده که دو سال تا کنکورم مونده

به شما که 6 روز

سلام

خوبی؟

نه مطمئنا خوب نیستی. کلی کتاب مونده که هنو نخوندی.

چه خبرا؟ احتمالا خبری هم نداری. آخه میگن کنکوری ها خودشونو تو اتاق زندونی می‌کنن و بیرون نمیان و فقط درس می‌خونن. تازه شنیدم بعضی‌هاتون ابروهاشونو میزنن تا دیگه اگه بخوان هم نتونن بیان بیرون.

واقعا آدم باید عزم و اراده و غلبه به نفس رو از شما یاد بگیره. حتی شنیدم بعضی‌هاتون خودشون با دستای خودشون تلگرام‌ و بازی‌هاشونو حذف می‌کنن و یا حتی گوشی‌شونو میدن به باباشون تا بعد کنکور براشون نگه داره. البته این دسته افراد به نظر خیلی کم پیدا می‌شن؛ خب آدم از عصر ساعت 4، تا صبح ساعت 7 که یک بند نمی‌تونه درس بخونه! نه؟!

واقعا کنکوری واقعی، یعنی این؟!

یعنی اینکه لحظه لحظه‌ات کتاب باشه؟! یعنی غذات کتاب باشه؟! یعنی هر شب خواب گسسته و دیفرانسیل ببینی؟!  یعنی دشکت بالشتت و سایه‌بونت کتاب باشه؟! حرف مشاورا که میگن «دو روز بخور نون تره یه عمر بخور نون کره» درسته؟!

کنکوری عزیز! من همین دیروز رفتم در مغازه‌ فقط بخاطر تو! رفتم قیمت نون کره و نون تره رو در اوردم! جدّی می‌گم!

نون تره:1000 تومان               

نون کره: 1500 تا  1750 تومان متغیر

پدر و مادر کنکوری عزیز ما! آیا شما راضیید روزی پونصد تومن به بچه‌تون بدید؟ اگه من جای مامان بابام بودم حتما این کارو می‌کردم!

طبق آخرین خبری که به دستم رسیده لیسانس یه رشته مهندسی خوب شیش میلیونه! با این دولت کریمه مون که ظاهرا داره تورم رو میاره پایین! حتما قیمت مدرک کم میشه. حالا ما اگه بگیریم همون 6 میلیون؛ با یه حساب سر ماشین حسابی، آدم اگه روزی 750 تومان کنار بذاره؛ بعد 22 سال لیسانس دار می‌شه. البته بد نیست بگم خرج درس خوندن یه نفر تا بخواد لیسانس بگیره بیشتر از سه چهار ملیون در میاد!

کنکوری عزیز! از شما که گذشت. به فکر بچّه‌هات باش تا مثل تو نشن. از همین الان روزی 750 براشون بذار کنار. اگه از همین الان شروع کنی ممکنه بتونی سه چهار تا بچّه لیسانسه داشته باشی.



  • ۲ نظر
  • ۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۶:۱۲
  • ۶۵۲ نمایش
  • سیدجلیل عربشاهی
اگه دو بار تو روز از خونه بری بیرون؛ پوشیدن و در آوردن لباسات تازه اگه، اتو نخواد و... حداقل چهار دقیقه طول می‌کشه. که تو ماهش میشه، صد و بیست دقیقه.
شونه کردن موهات اگه نخوای ژل بزنی و آب بزنی، تو روز حداقل سی ثانیه وقتت رو میگیره. که تو ماهش میشه، یک ربع.
اگه فقط یه بار دست و صورتت رو، تو روز بشوری ده ثانیه وقتت رو می‌گیره. که تو ماهش میشه، پنج دقیقه.
اگه هر دو ماهی یک بار بری آرایشگاه نیم ساعت وقت می‌بره که اگه تو ماه‌های دیگه تقسیمش کنیم میشه ماهی یک ربع.
اگه دو هفته‌ای یکبار ناخونات رو بگیری و هر دفعه پنج دقیقه وقت بگیره تو ماهش میشه ده دقیقه.
اگه تو روز یک بار مسواک بزنی یک دقیقه وقتت رو می‌گیره که تو ماهش میشه، نیم ساعت.

120+10+15+5+15+30=195

حالا اگه برای خطاش اون پنج دقیقه رو هم بذاریم کنار میشه سه ساعت و ده دقیقه توی ماه.
یعنی ما حداقل سی و هشت ساعت توی سال، به ظاهر و زیبایی خودمون میرسیم.
.
.
.
.
.
.

بد نیست یک بار برای همیشه هم به ظاهر دینمون برسیم که حداقل همین نماز شکسته بسته مون رو با تلفظ درست بخونیم.
هزینش فقط نیم ساعت وقته، فقط!

لِکُلِّ شَیءٍ وَجهٌ وَ وَجهُ دینِکم الصَّلاةُ.
هر چیز دارای سیمایست، سیمای دین شما نماز است .
  • ۲ نظر
  • ۰۵ دی ۹۴ ، ۱۵:۰۵
  • ۷۷۰ نمایش
  • سیدجلیل عربشاهی

اصلاً ما چرا وبلاگ می‌زنیم؛ ها؟!


آقا شما دوتا گاو دارید یکیشون می‌میره؛ حالا باید چی‌کار کنید؟ معلومه می‌رید غم و غصه‌تون رو به یکی می‌گید که دق نکنید، چه بسا به چند نفر می‌گید که کلاً غم غصه ‌تون رو فراموش کنید. تو این لحظات چی از وبلاگ بهتر؟ ها؟!

 

یا شما دو تا گاو دارید گاو‌تون میزاد، حالا ازخوشحالی داری ذوق مرگ می‌شی تو هر جمعی که می‌شینی یه جوری بحث رو به سمت گاو می‌کشی و تا به همه بگی گاو خریدی و کلّی پز می‌دی؛ مثلاً همه جا از گرون شدن گوشت و شیر گاو حرف می‌زنی. تازه با اینکه کلّی زور زدی تونستی به ده بیست نفر پز بدی آقا کجا از وبلاگ بهتر برای ابراز خوشحالیات؟!

 

شما دو تا گاو داری یکیشون مریض میشه و داره می‌میره، حالا چی کار می‌کنی؟ معلومه تو هر جمعی که می‌شینی از بقیّه مشورت می‌خوای و برای حلب مشکلت از از اونا پرس و جو می‌کنی. خوب کجا بهتر از وبلاگ برای مشورت گرفتن از دیگران برای حل مشکلاتت پیدا می‌کنی؟!

 

شما دو تا گاو داری برای یکیشون یه خرجین می‌خری حالا می‌خوای نظر بقیّه رو درباره‌ی خرجین گاوت بپرسی؛ حالا چی کار می‌کنی؟ خب می‌ری یه نفر رو پیدا می‌کنی تا از خرجین گاوت انتقاد کنه. خب کجا بهتر از وبلاگ برا بهره بردن از انتقاد دیگران؟!

 

شما دو تا گاو داری یال و مو‌هاش رو کوتاه می‌کنی، به نظرت یه جا‌هایی از گاوت اشکال داره و قشنگ نیست امّا نمی‌دونی کجاشه؛ چی‌ کار می‌کنی؟ می‌ری یکی رو از سر گذر ورمی‌داری، میاری تا درباره‌ی گاوت نظر بده. خب کجا بهتر از وبلاگ که دیگران اشکالای کارِت و مطلبت رو بهت تذکّر بِدَن؛ ها؟!

و هزار و یک گاو دیگه‌ای که دارید و جایی به جز وبلاگتون براش ندارید...

به لینک‌های زیر هم بِسَرید

پاورقی

سرگذر

کوره پز خونه

سنگ انداز

ضربدر

دربست 

سیاه سفید


  • ۸ نظر
  • ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۶
  • ۷۳۸ نمایش
  • سیدجلیل عربشاهی

زهتاب باشیم!

۲۲
فروردين

بند یک اساس نامه چی چی میگه؟

اینجی باس ماس... یعنی کلش باس ماس... ملکیش ماس ماس...

آقایون داداشام گفتی باشم اینجی روزی دو ساعت آب بیشتر نداره هــــا!...

عمووِوِ بیا بیشون گو اینجی باس ماس...

.

.

.

آقایون داداشام بند یک لوزان چی چی میگه؟!

انرژی هسته ای باس ماس کلش باس ماس؛ از همو اوّلم ها! باس ما بوده...

آقایون داداشام گفتی باشم؛ اینجی کل سانتریفیوژاش باس ماس هـــــــا...! گفتی باشم اینجی 19000 تا بیشتر ندره هـــــا...! به شما نمیرسه که...!

منافقین:«بذا ورداره بذاره جیبش بره دیـــگه... حلّــــه دیگه...»

عمووِوِ بیا بیشون گو جمع کنن برن... انرژی حق ماس؛ مال ماس؛ اصلاً هـــا! کلّیش باس ماس...

_با موشک سجیل از رو پشت بوم بزنمشون خِل خِل خِل خِل؟!



  • ۵ نظر
  • ۲۲ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۲۲
  • ۶۲۵ نمایش
  • سیدجلیل عربشاهی

خوراک غول!!!

۱۹
اسفند

غول‌های قصّه‌های مامانم اینا «آدم خوار» بودن، امّا خیالی؛ فکر کنم غول‌های قصّه‌های ما برای بچّه‌هامون باید زمین خوار، کوه خوار، دریا خوار و... باشن، امّا واقعی؛ باز جای شکرش باقیه که هنوز به آدم خواری رو نیاوردن...

  • ۱ نظر
  • ۱۹ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۴۲
  • ۳۸۷ نمایش
  • سیدجلیل عربشاهی

شخصیّت

۲۷
دی

امروز توی مدرسه یه آزمون  با عنوان «آزمون مشاوره» برگزار شد. خیلی سوال داشت،اونقدر که حتی ساعد من و بازوی علی هم به درد اومد...از بس که باید خونه های چهار گوش کوچولوی برگه‌ی پاسخنامه رو با مداد مشکی یا اتود با دقت پر می‌کردی،الان دکمه های کیبورد رو اون شکلی می‌بینم.

معلم ها می‌گفتن با دقت پر کنین چون بعدا جواباش معلوم میکنه که شما چجور شخصیّتی دارید.آزمون از چند بخش مختلف مثلا وضعیت اقتصادی،رفتار،دوستان و ... تشکیل شده بود سوالای بخش دوستانش جالب بود؛مثلاً،

1.اکثر دوستان صمیمی شما بزرگتر از شما هستند؟      بله           خیر

جواب من:

دوست...اممم...ها!هادی که از من بزرگتره...اممم...حمید آقا هم که بله... محمد که اصلا خیلی... و... اممم و... ای بابا یعنی من یه دوست کوچیکتر از خودم ندارم... ولش کن «بله»

2.دوستانی دارید که شب ها دیر به خانه بروند؟          بله           خیر

جواب من:

محمد که به من مربوط نیست ولی فکر کنم باید وقت کنه شلواراشو... حمید آقا که فکر کنم اصلا خونه نره بالاخره آدم مشغول... هادی که نباید بیرون بره چون فکر نکنم تا فردا شب به خونشون برسه ... محسن هم که وسیال خونشون نیاز به تعمیر داره...«خیر»

3. آیا دوستانی دارید که سیگار بکشند؟                  بله             خیر

هیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...!کی؟ بگو تا... فکرشم خطرناکه «خیر»

4. آیا پدر و مادر شما از رفت و آمد های شما با دوستانتان اطلاع دارند؟                بله               خیر

جواب من:

من یا دفترم یا مدرسه یا خونه،ها؟غیر این سه حالت که حالت دیگه ای نیست،ها؟ها...«بله»

5.آیا دوستانتان به شما در مواقع اضطراری کمک می‌کنند؟                       بله                     خیر

جواب من:

والّا تا حالا مواقع اضطراری پیش نیومده بعدا فکرشو میکنم...ده،بیست،سی...«بله»

6. آیا هنگام انتقاد از دوستانتان اضطراب دارید؟                   بله                 خیر

جواب من:

محمد که آره موافقم... حمید آقا که اصلا جای انتقاد نذاشته...هادی که نه بابا حال می‌کنه وقتی ازش انتقاد می‌کنی همش... محسن هم که تا میگی چـ،میگه واقعاً...

به خاطر گل روشون ولش کن «خیر»

7. آیا از دوستانتان خاطره ی بدی دارید؟               بله                  خیر

به جز ... «خیر»

و...

این سوالا که تمومی نداشت هر سوال رو دو سه بار تکرار کرده بود تا دروغ نگی و شانسی نزنی فقط چند تا کلمه اش رو عوض کرده بودن مثلا سیگار رو کرده بودن مواد هــــــــیـــــــــــ...!

آزمون خوبی بود امیدوارم شخصیّتم به بهترین شکل ممکن نمایان شه...

.

.

.

با عذر خواهی تمام از دوستانی که با آن ها شوخی شد

  • ۳ نظر
  • ۲۷ دی ۹۳ ، ۱۳:۳۵
  • ۳۸۹ نمایش
  • سیدجلیل عربشاهی

بالاخره از مرز رد شدیم فقط یه در کوچیک تا عراق فاصله داشتیم ساعت 4 عصر بود چون تو عراق ماشین نبود همون کنار،داخل محوطه ای که برای چک کردن ویزا تعبیه شده بود دراز کشیدیم

وسطای شب سیل انبوه جمعیت از جا پروندمون همون جور وسایلارو ورداشتیمو زدیم تو عراق وقتی اومدیم بیرون دیدیم خیلیا وسایلاشون تو اون جمعیت جا مونده و له شده.

خلاصه وارد خاک عراق شدیم مجبور شدیم توی یه بیابون بخوابیم خیلی حال داد تو عمرم اینقدر خسته نبودم با اینکه هوا سرد بود سرمو که روی بالشت گذاشتم خوابم برد

 صبح راه افتادیم به علت اینکه اصلا اون ور ماشین نبود باید تا بدره پیاده می رفتیم سربازاشون میگفتن فقط دو-سه کیلومتر راهه ولی ما بازم تا عصر صبر کردیم خیلیا از جاده ی بدره برمیگشتن میگفتن ما تا ۲۰ کیلومتری رفتیم هیچ خبر نبوده خلاصه یه شب دیگه هم توی مرز موندیم بازم حال داد ...

باران نرمی از عصر شروع شد و تا اولّای شب ادامه داشت زیر یه تریلی نشسته بود تا بارون بند بیاد یکی از دلیلایی که باعث شد به بدره نریم همین بود 

خیلیا برگشتن ایران خیلیا!فقط از کاروان ما که سه تا اتوبوس بود دوتاشون برگشتن...

 بله این یک غربال بود! غربال انسانی! نه! غربال حسینی!

ادامه دارد...


به علت اینکه دوربینم ته ساکم بود و اصلا حال و حوصله ی عکاسی نداشتم هیچ عکسی به ثبت نرسید
  • ۳ نظر
  • ۱۳ دی ۹۳ ، ۱۸:۲۸
  • ۳۶۷ نمایش
  • سیدجلیل عربشاهی

سیر گردش شبکه های تلوزیونی تو خونه‌ی ما :

وقتی کنترل دست بابامه (شبکه‌ی یک و شیش و 20(اخبار)) البته خدا رو شکر می‌کنم که بابام انگلیسیش خیلی فول نیست و گرنه مجبور بودیم شبکه‌ی 17 رو هم به لیست اضافه کنیم.

وقتی کنترل دست مامانمه (شبکه‌ی تهران (خانه‌ی مهر) شبکه‌ی آی فیلم و جام جم (اونم یکی از برنامه هایی که آموزش آشپزی و ... داره))

وقتی دست خواهرمه (شرمنده هیچ وقت کنترل دست خواهرم نمی‌رسه)

وقتی دست منه (نمایش و سه و ورزش)

از وقتی مسابقات اینچئون شروع شده ما هممون به وحدت رسیدیم و زدیم شبکه‌ی سه.

بالاخره میگن هر اتفاقی دلیلی داره و از لحاظ من دلیل برگزاری مسابقات اینچئون اینه!

افزایش وحدت خانواده


  • ۲ نظر
  • ۰۵ مهر ۹۳ ، ۱۴:۳۶
  • ۳۱۴ نمایش
  • سیدجلیل عربشاهی

یک تیر و ...

۱۷
شهریور
خانه ی 4 متری اش را فروخت تا با پولش 100 متری اش را بخرد ولی با این تورّم فقط صد تا آجر نصیبش شد و خودش و زن و بچّه اش شدند بنّا و گچ کار و آجر چین و...
تا خانه ی شان حداقل همان چهار متر بماند
شود‎تصویر به علت ایجاد نا امیدی و اغتشاش در محیط خانواده ها نمایش داده نمی
  • ۳ نظر
  • ۱۷ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۰۹
  • ۳۸۶ نمایش
  • سیدجلیل عربشاهی