سبکتر از همیشه
فامیل شاه که باشی باید همه چیزت با بقیه فرق کند؛ نهار خوردنت، خوابیدنت، پوشیدنت، عبادتت، حج رفتنت، سنگ زدنت.
حال چه برسد به اینکه ولیعهد شاه باشی.
معنی ندارد فرزند شاه یک کشور بزرگ قدرتمند، در بین مردم راه برود. اصلاً اگر سیصد نفر محافظ هم داشته باشی امنیت ندارد که...
قدم به قدم با تکهای از مشعر که در دستانشان سنگینی میکند میآیند. تکّههایی که یک سال تلاش میکنند تا از زمین کنده شده و برای خوردن به هدف آماده شوند...
امّا سنگهای او از همه سنگینتر است؛ ولیعهد را میگویم. سنگهای او از همه بیشتر است؛ خیلی بیشتر از هزار و سیصد سنگ.
آمده بود تا به شیطان سنگ بزند که خودش شیطان شد.
سنگها در دست حاجیها خیلی سبک شده بود، خیل سبکتر از وزنشان.
حاج کاظم که سال پیش رفته بود؛ میگفت: « به جمرات که میرسی سنگها خیلی سبک میشوند و زور تو زیادتر. تا میتوانی بلندتر پرتشان میکنی و سنگها هم بلندتر میروند.»
امّا هنوز که به آنجا نرسیده اند چرا سنگها سبک شده؟! نکند هدف دیگری به جز جمرات دارند؟!
جمعیّت کم کم متراکم میشود. آن عقبیها از جلو خبر ندارند و این جلویها از پشت در بسته شده. جمعیّت متراکم، بیشتر و بیشتر میشود، تا جا را برای اکسیژن، تنگتر کند. سنگها به زمین میافتند و دوباره سنگین میشوند و صاحبانشان سبکتر از هوا بلند میشوند و به سوی آسمان پیش میروند.
حالا وقت جواب است. این فاجعه تقصیر کیست؟ علّت آن همه سنگ افتاده بر زمین چیست؟ این قدرت و جهالت در کنار هم است.
نه این تنها جهالت است که آن همه سنگ را به پای لنگ حاجیان سیه چردهی آفریقایی میاندازد. این جهل است که علّت حادثه را به گردن خدا و قضا و قدر او میاندازد.
و این صدای اعتراض ما به جهالت و قدرت آنهاست. و تا آنها از چرخ قدرت پایین نیایند؛ همین است و همین...
»و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله«
- ۹۴/۰۷/۰۳
- ۴۹۸ نمایش