آورده اند که در ازمنهی قدیم کلاسی بود بر آن استادی بسی خبره در شیمی؛ که وی را اسم مندلیف بود.
ایشان پس از گذشت سالهای مدید تلاش و پشتکار توانست عناصر را در جدولی دسته بندی نماید (لازم به ذکر است بر اساس تجربههای بدست آمده دریافتم ایشان کاملاً بیکار بوده)
عدّه ای ز مسوولین بلاد آمریکا به منزل ایشان رهسپار گشته تا نوبلی به ایشان ببخشند امّا...
از آنجایی که آمریکایی ها همه چیز را بر خود میپسندند مدّتها بر آن جدول خیره شده و موی مشکل را به زور بازو از ماست جدول کشیدند بیرون و گفتند اگر جدول بر اساس جرم است چهار عنصر جا به جا قرار گرفته اند و مندلیف با صراحت تمام اذعان داشت اینطور به من اطلاع داده اند و من چه میدانستم در بلاد شما بر عکس ماست و همچنین با لحنی له، به او فرمودند خانههای خالی جدولت چیست و او گفت اینها عنصرهایی اند که در آینده کشف خواهند شد و ویژگیهایشان این است...
آمریکایی ها بدون هیچ گونه تامل و مرحمت او و جدولش را به جا گذاشته و رفتند...
شاگردان به محضر استاد حاضر شده و هر یکی از یک پاچه شروع کرده به خوردن و اصرار که بیا و جدولت را عوض بنما؛ تا که حداقل نوبل بگیری و مشهور گردی امّا استاد، عصبانی آنها را از محضر خود اخراج کرده و فرمودند چنین شاگردانی نخواهم.
پس از مرگ مندلیف بزرگ، آمریکایی ها عدد اتمی را کشف و به همان ترتیب خوشحال از ماجرا بکوشیدند تا جدولی به نام خودشان ثبت نمایند که زهی خیال باطل که به کاهدان زده اند و این جدول را همان طفل مندلیف قبلاً کشف کرده و حتّی عناصری هم که تازه پیدا شده بودند در جاهای خالی جدول او جای میگیرند؛ در اینجا بود که آمریکا برای اوّلین و آخرین بار دست به انسانیّت زد و جدول را به نام مندلیف بزرگ ثبت نمود.
خواهشمندیم از او درس گرفته و به حرف هر کسی گوش نداده و دهان بین نباشید و بر تصمیم خود پابرجا بمانید.