در روستای شما را که نمیدانم؛ امّا در روستای ما برای جشن عروسی آداب و رسوم زیادی وجود دارد...
همین چند شب پیش، شب جمعه بود که به یه عروسی تو روستا دعوت شدیم.
وقتی تو روستا به عروسی دعوت میشیم راحت ترم؛ خودم نه، خیالم رو میگم، آخه ما رسم داریم ساز و دهل رو تو خونهی عروس میزنن و به اصطلاح جای زنها و یا تو کوچه و پیرمردها با خیال آسوده تو خونهی یکی از همسایهها میشینن منتظر شام...
البتّه راستش رو که بخوام بگم، زیاد از این که کنار پیرمردها بشینم لذّت نمیبرم؛ تازه این به کنار، چشمتون روز بد نبینه، تو سلطان آباد همه ترکی صحبت میکنن. تصوّر کن یه جا نشستی، همه با هم ترکی حرف میزنن و فکر میکنن چون بابات ترکی بلده خودت هم بلدی و هیچ کی برات ترجمه نمیکنه. خدا نکنه که ازت چیزی بپرسن! اونجوری باید با ترفند های مختلفی طرف رو بپیچونی، مثلا گوشیت رو الکی ببری دم گوشت یا داد بزنی «الان اومدم!» و مجلس رو برای چند دقیقه ترک کنی و یا...
امّا نشستن کنار پیرمردها بی ثمر هم نیست مثلا فهمیدم؛ ما سنت داشتیم عروس رو سوار اسب میکنند و با داماد که از حمام عمومی اوردنش تو روستا میچرخونن و همه به چادرش پول سنجاق میکنن و سر تا پاش پر پول میشه یا اینکه داماد رو از در حمام سوار اسب میکنن و تو روستا همراه عروس، دورش میدن. امّا این رسوم از بین رفته بود؛ نه این که همین امسال از بین رفته باشه سالهاست از بین رفته...
بعد از پرس و جوهای عجولانه به این موضوع پی بردم که:
1. علّت از بین رفتن سنّت سنجاق کردن پول: علّت این امر بسیار مخوف و همچنین دردناکه و اون، اینه که دیگه عروسها چادر نمیپوشن و اصلا به خودشون راه نمیدن، سوار اسب بشن.
2. علّت از بین رفتن سنّت سوار کردن داماد از دم حمام: مرگ این سنّت بسیار خاموشه و دو دلیل داره: یک اینکه؛ دیگه الان همه تو خونشون حمام دارن و به حمام عمومی نمیرن و دوّم که از همه مهمتره و اندک امید برای بازگشت این سنّت رو به فنا داده اینه که؛ شهرداری مانع این شده که مراسم عروسی جلوی حمام عمومی برگذار بشه...
***
من بهتون پیشنهاد میکنم این دفعه که رفتید روستاتون برق روستا رو یکسره کنید تا هیچوقت روستاتون خاموش نَمونه؛ البتّه اگه تا الان سنّتهای شما هم نابود نشده...
_______________________________________________________
پ.ن
این داستان کاملاً واقعی بوده و به هیچ وجه زادهی ذهن ... نویسنده نبوده.